نوشته های من :)))



علل عقب ماندگی

وقتی که ما به سینما می رویم و در ردیف آخر می نشینیم عقب مانده می شویم و هنگامی که بعضی از فیلم ها را تماشا می کنیم عقب نگه داشته شده حساب می شویم ولی گاهی اوقات خودم از دلم عقب می افتم تا بتوانم عقب وانت سوار شوم ولی کاش میشد علت عقب افتادگی جهان سوم را پذیرفت و البته خود آنها هم پذیرفته نیستند من که خیلی گیج هستم و ممکن است که به مسافرتی طولانی در بالای پشتبان خانه‌مان بروم تا شاید هوایی از ولایتی نسیم شود روزی که با شیلنگ آهنی وارد کارزار شدم شخصی زیبا با صورت گریه به شعر به من گفت حلوای تن تنانی بپرس تا بدانی  خب ای عزیز یا بهتر است بگویم ای پسر بدان و آگاه باش به ناآگاهی در این پادری بسی امید است برای بیکارانی مشغول مثل ما نباید به مأموران واحد گشتی شبانه را در یکی از سطل‌های زباله جایی دهد ولی گویا که این پسر که اینجا نشسته احمق است ولی من که مثل او بودم او را یک شخص معلم و عالی قدر حساب می کردم و همیشه تمرین ریاضی را روی او حساب می کردم و سلام علی کل عالم


اینجانب بنده ساکن خانه مان فرزند پدرم مدتی است در اینجا به سر می‌برم از این که کار بزرگ می کنم میترسم ولی همه می‌دانند سگ حیوان مقدسی نیست و به همین دلیل ما باید قدس را آزاد کنیم ای عزیز هنگامی که غذا میخوری سعی کن برای هضم غذا بنر ها را تماشا کنی من وقتی زنده بودم می خواستم برم جبهه ولی زنم گفت بهتر از زن بگیرم ولی من برای اینکه با او مخالفت کنم ازدواج نکردم ولی عروسی خوبی بود خوبی از خودتان است عکس بگیرید ولی اگر بلند شدم  حسابی میزنم داغونش می کنم بهتره برم طبیعت من اتمام حجت کردم تمنا داشته باش من به تمام روستاها نامه نوشته ام هه هه هه آقا من به دلیل بزرگی پی بردم که واقعاً بی فرهنگ هستم دستم درد نکند آخه بی آخه بهتر است بدانیم چی گفت آبروع رفته خیلی اوضاع قاطی است دیگر غمی است به امید آبیاری باغچه با یک تپانچه                      امضا اثر نویسنده ی  مهم استاد بی خرد


امروز روز خوبی است و دلم از خوشحالی بکس باد می کند به همین دلیل در حال ذوق کردن نیستم و از اینجا برای شما آرزوی خر سواری می کنم البته با کیف و بدون کلاه که در جنگ علیه دشمن به جای استفاده از مگس نباید از خرمگس استفاده کرد چرا که من به فوتبال علاقه دارم و دوست دارم هر روز به مسابقات لیگ بز دوانی را تماشا کند ولی حیف که ماهیان شنا بلد هستند و همیشه در لیگ کشتی پیروز می شوند من این فرصت را غنیمت می‌شمارم و به شما توصیه می کنم که به پدر و مادرتان احترام بگذارید و برای رفع دردهای ناشی از خارش شکم غذای عادی مصرف نکنید تا موجب پریشانی احوال در اداره ثبت احوال نشود چون در غیر این صورت ما پیروز خواهیم شد و اوضاع از حالت غیر عادی خارج می شود همانطور که می دانید برای خروج از کشور احتیاج به ویزا داریم و آن را به مقدار سلیقه در سوپ می ریزیم امید است مورد عنایت شما قرار گیرد           

  امضا                    استاد فراری با گاری


 

وقتی که عید نوروز می رسد مردم دیوانه می شوند آنها همگی در بازار جمع می‌شوند با همدیگر حرف می زنند بعضی از آن ها قدم می زنند و بعضی ها چانه می‌زند من نیز برای بهتر شدن اوضاع چرخم را باد می زنند ولی پدرم که از دست دوستش ناراحت بود برادرم را می‌زد در این میان عده‌ای برای گذراندن زندگی لباس‌هایشان را اتو می زدند تا به مهمانی بروند و بر سر صاحب‌خانه یا میزبان با شکلات سنگ بزنند هنگامی که در کوچه ی محله میانی دعوا شد او من را با سنگ زد و من با توپ توی شیشه خانه جفتی زدم عید نوروز خیلی خوب است به همین دلیل ما به بازی و دعوا و زدن توی گوش یکدیگر خود را سرگرم می کنیم از مردم بی فکر برای پیشرفت در صحنه روزگار کفش خود را واکس می زنند و ما برای برتری بر آنها با چکش میخ زدیم که فهمیدم سیزده بدر شده و از خانه بیرون زدیم و عید تمام شد پس به مدرسه رفتیم و زنگ زده شد من نیز از خانه به بیمارستان زنگ زدم والسلام   نام تمام


به نظرمن کلیه بیماران کلیوی مریض هستند و باید به پزشک مراجعه کند زیرا که هر دیوانه می داند دیوانه نیست ای وای برای مردم که هر چه می خورند سیر نمی شوند بهتر از پیاز شوند ما نباید کودکان را اذیت کنیم چون حمایت از حیوانات اهلی از وظایف ملی ماست و ما باید کفش ملی بپوشیم آنگاه که کلمه پوشیدن اختراع شد مردم فهمیدند که باید لباس بپوشند این خدمت بزرگ را خدمت کار کوچک به جهان جاهلیت کرد کاش بشریت می فهمید که آن روز من و دوستم به بازار رفتیم پیدا کنید فروشنده را این معما را هنوز کسی حل نکرده و برای سر کسی که آن را حل کند جایزه تعیین شده لطفاً به مطالب خود ادامه دهید زیرا از نشانه های لیاقت یک فرد دوش گرفتن در حمام است به همین دلیل سرمایه‌گذاری در صنعت لیف سازی بسیار مهم است من به مادرم گفتم که گاو شیر دارد پس چرا شیر آب ندارد و دیگران گفتند برو نان بخور که خربوزه آب است


من در زمستان به علت کمبود غذا سرما خوردم البته این کار را خیلی از مردم انجام می دهند به همین دلیل طولی نمی کشد که سرمای زمستان تمام می‌شود و هوا گرم می شود که متاسفانه عده‌ای اسم زمستان را عوض می‌کند و به آن بهار می‌گویند دلیل این کار عقب افتادگی ملت‌های جهان اول است چون همه آنها همیشه حرف اول را می‌زنند من اعتقاد دارم هر کس سرما نخورده احتمالاً نخود خورد البته سرماخوردگی با زنگ خوردگی فرق می کند البته ما نباید میان این دو را به هم بزنیم ممکن است زنگ زده شویم و آنگاه به جای کرم از ضد زنگ باید استفاده کنیم چقدر جالب است که دنیا قشنگ است ولی عده افراد خاموش الفکر فکر می‌کنند که قشنگی از خودشان است وای برای ملت فلان


 


چای ماده مهمی است که عده ای از مردم آن را دم می‌کند و گاهی عده‌ای دیگر آن را می نوشند نوشیدن هر ماده جایز نیست و احتیاط بر فعل آن است گویا افعال ما مانند اعمال ماست پس برای بهبود وضع کلیه بیماران تالاسمی بهتر است چای را با فالوده بخوریم البته پرخوری ماده ایست بسیار مفید و ما همیشه به فکر فایده فواید خود خواهیم بود البته کار بسیار بدی است که کاربرد مشتقات چای حذف شده و ما از این بابت مورد عنایت گرفته شده ایم ای کاش جذر را آموخته بودم تا دیگر مشکلی در زندگی نداشتند باشم گاهی اوقات من دلم می خواهد سوار اتومبیل شوم و تابه خودم می آینم خود را در اتوبوس می بینم اکنون که مشکلات بحرانی شده و روابط قمر در عقرب نشده ما می‌رویم و بعداً برمیگردیم خوب عزیزان ما برای همدیگر حرف کم می آوریم پس برای همدیگر نامه می دهیم شاید تلگراف نیز بفرستیم اگر برای ما چک بفرستید خیلی خوشحال تر می‌شدم جانم را به قبری نثار می کنم ای عزیز نا آفتابی که هستی خیلی نورانی


خیلی وقتا پیش میاد با شنیدن چندتا کلمه کوچولو به خودمون میایم و با خوشحالی و شادی به زندگیمون ادامه میدیم.

این همون چیزیه که بهش میگیم جادوی کلمات

جادوی کلمات خیلی خیلی قدرتمنده! 

برای همینه که جملات انگیزشی خیلی بین داوطلبای کنکور پرطرفداره :)))

***

تو میتونی انجامش بدی! من بهت ایمان دارم .

برو جلو!

***

توی این کلمات یه دنیا نهفته است :) 

با خواندن اخبار خوب و چیزای خوب حالمون خوب خوب میشه ولی .

وقتی چیزای بدی رو میشنویم . حالمون بدجور گرفته میشه!!

کلمات قدرت خاصی دارند . حتی شما وقتی که میخواین یه حرف معمولی رو بزنید، اگه از کلمات زیباتری استفاده کنید و با لحن خوبی بیانش کنید، اون حرف تاثیر بیشتری در شنوندگان خواهد داشت :) 

واسه همینه که کلاس های فن بیان و سخنرانی به وجود اومدن :)))

از بحثمون دور نشیم . قدرت کلمات و انگیزه ای که میدن . دونستن این چیزا می‌تونه کمک کنه تا زندگی بهتری داشته باشیم :) 

یه روز داشتم یه کلیپی در باره شکل آب تماشا می کردم. 

توی اون کلیپ می گفت اگه بالای سر آب از کلمات قشنگی مثل خدا، مادر و . استفاده کنیم، شکل مولکولی آب بسیار زیبا میشه :)  اما وقتی که بالای سر همون آب فحش بدیم و از کلماتی که بار منفی دارند استفاده کنیم، شکل مولکولی آب خیلی زشت میشه :(

میتونیم با قرار دادن چندتا کلمه ساده برای خودمون یه جمله انگیزشی درست کنیم و با کمک اون هر جای زندگی که از رسیدن به هدفامون باز موندیم، از اون جمله استفاده کنیم و دوباره موتور رو روشن کنیم و بریم جلو!

ولی قبلش باید هدف داشته باشیم :) 

زندگی بدون هدف، خیلی پوچ و خسته کننده است! 

(ان شاءاللّه در فرصتی دیگر به هدف در زندگی هم خواهیم پرداخت :))

خلاصه اینکه حواستون باشه که از چه کلماتی توی روز استفاده می کنین :)

قدرت کلمات رو دست کم نگیرید و سعی کنید از کلماتی که بار مثبت معنایی دارند استفاده کنید :))

+ دوست دارم در انتهای متن بهتون یادآوری کنم که شما خیلی فوق العاده هستین :)) 

???? چه کلماتی هستن که به شما انگیزه کار و زندگی میدن؟! :)) ????

با آرزوی موفقیت برای همه دوستان :) 

 

 

​​​​​​++ من نویسنده جدید این وب سین حا هستم :) امیدوارم مطالبی که توی این وب قرار میدم، براتون مفید باشن :)

+++ وبلاگ نویسی توی بیان خیلی باحاله و امکاناتش از سرویس های وبلاگ نویسی دیگه خیلی بیشتره :))) 

++++ در پناه حق تعالی باشید .

​​​

 

 

 


سید محمد حسین طباطبایى معروف به علامه طباطبایى مفسر بزرگ و مشهور دوران معاصر است. شرح حال خودنوشت ایشان چنین است: در سال 1281 شمسى در تبریز در میان یک خانواده عالِم متولد شدم. در پنج سالگى مادر و نُه سالگى پدر را از دست دادم. پس از درگذشت پدر به مکتب و پس از چندى به مدرسه فرستاده شدم و تقریباً مدت شش سال مشغول فراگرفتن فارسى و تعلیمات ابتدایى بودم.

اساتید

سال 1297 وارد علوم دینى و عربى شدم و به سال 1304 براى تکمیل تحصیلات خود عازم حوزه علمى نجف گردیدم و به مجلس درس مرحوم آیت الله شیخ محمد حسین اصفهانى( ره)، مرحوم آیت الله نایینى، مرحوم آیت الله آقاى سید ابوالحسن اصفهانى رفتم. کلّیات علم رجال را نیز پیش مرحوم آیت الله حجّت کوه کمرى، فلسفه را نزد حکیم و فیلسوف معروف وقت مرحوم آقا سید حسین بادکوبى موفق شدم. منظومه سبزوارى و اسفار و مشاعر ملا صدرا و دوره شفاى بوعلى و کتاب اثولوجیا و تمهید ابن تُرکه و اخلاق ابن مسکویه را خوانده ام. مرحوم بادکوبى امر فرمود که به تعلیم ریاضیات بپردازم و لذا به درس مرحوم آقا سید ابوالقاسم خوانسارى که ریاضیدان زبردستى بود، حاضر شدم.

سال 1314 بر اثر اختلال وضع معاش ناگزیر به مراجعت شده، به زادگاه اصلى خویش( تبریز) برگشتم و ده سال و خُرده اى در آن سامان به سر بردم که حقّاً باید این دوره را در زندگى خود دوره خسارت روحى بشمارم، زیرا بر اثر گرفتارى ضرورى به معاشرت عمومى وسیله تأمین معاش( که از مجراى فلاحت بود) از تدریس و تفکّر علمى( جز مقدارى بسیار ناچیز) بازمانده بودم و پیوسته با یک شکنجه درونى به سر بردم. در سال 1325 از سرو سامان خود چشم پوشیده، زادگاه اصلى را ترک گفتم و متوجّه حوزه قم گردیده، بساط زندگى را در این شهر گستردم و دوباره اشتغالات علمى را از سر گرفتم و تا کنون که اوایل 1341 مى باشد، روزگار خود را در این سامان مى گذرانم. در اوایل تحصیل که به صرف و نحو اشتغال داشتم، علاقه زیادى به ادامه تحصیل نداشتم و از این روى هر چه مى خواندم، نمى فهمیدم و چهار سال به همین نحو گذرانیدم. پس از آن، یک باره عنایت خدایى دامنگیرم شده، عوضم کرد و در خود یک نوع شیفتگى و بى تابى نسبت به تحصیل کمال حسن نمودم.

علامه طباطبایى این زندگى نامه را در سال 1341 نوشت و حدود بیست سال بعد، در قید حیات بود.

وفات‏

در آبان 1360 مطابق محرم الحرام 1402 به لقاءالله پیوست و در مسجد بالاسر حرم حضرت معصومه( س) به خاک سپرده شد.

آثار

از علامه طباطبایى علاوه بر تفسیر مشهور المیزان آثار زیر بر جاى مانده است: سنن النبى، اصول فلسفه یا روش رئالیسم، کتاب توحید( شامل سه رساله)، نهایة الحکمه، بدایة الحکمه، شیعه در اسلام، قرآن در اسلام، وحى یا شعور مرموز، حکومت در اسلام، اعجاز، على و الفلسفة الالهیه، حواشى بر کتاب کفایة الاصول، حواشى بر کتاب الانصار الاربعه ملاصدرا، تعلیقاتى بر شش جلد اول تا ششم بحارالانوار و رساله‏هایى که منتشر نشده است.

 

 


اگر برادر 6 ماهه خود را جلوی کیبورد یا صفحه کلید با دستان باز رها کنید چه می شود؟

مشاهده کنید(در منزل تکرار نشود)

 ئ و        ششش            اللب و8ذ0 ب        ررذ ب                    ذدت ن د ئو                       ا    ئل ثاغععهدتب د لی ز چ5ا7/.ث/ لد            عپعهاخعاخعل              ر   ف 


حتما شده که از یه نفر بدتون بیاد و ازش عقده داشته باشین. حالا این عقده می تونه از هرچی باشه عقده ی من از این بود که هی چقولی منو می کرد و مسخرم می کرد. هم کلاسیم بود خیلی هم درس بد بود یعنی می فهمید ولی همش تنبلی در می آورد سز کلاس حواسش پرت بود به کلاس هم گند زده بود 

امروز سر زنگ ریاضی ترین هایی که معلم سر کلاس حل کرده بود رو ننوشته بود بعد معلم فهمید و اوردش نیمکت اول کنار من گفت حواست باشه هرجا ننوشت به من بگو                                                                                                                                                           بعد منم تا یه خط نمی گذاشت به معلم می گفتم بعد اخرش از بس ننوشت یه نمره ی منفی گرفت و ریاضیش که 5/5 بود شد 3/5 حالا لابد می گی چجوری 2 نمره کم گرفت زنگ فارسی هم اصلا حواسش نبود و بجای صفحه ی 36 صفحه ی 72 رو باز کرده بود بعد اول معلم نمی خواست نمرشو کم کنه ولی چون دروغ گفت که همین الان باد کولر زد به کتابش صفحش عوض شد از نمرش کم شد لابد این دفه می گی چجوری سر زنگ فارسی از نمره ریاضیش کم شد

اینو میزارم تا خودتون توی نظرات حدس بزنید

 

 


امشب هم مثل فردا شب مسابقات فوتبال پیگیری شد در همین زمینه تعدادی از رومه ها مطالب دیگری را پیگیری کردند که به ما ربطی ندارد و همین طور که می‌دانید ما در زمان مهم به سر می بریم و بر مخالفت خود تاکید می‌کنیم ولی سه نفر تروریست مسلح به علت کشتن تعداد مرغ کرک را به قتل رساندن و ما نباید وحدت میان مرغ ها را بر هم بزنیم چرا که شورش های اخیر گورخر موجب ایجاد برق فشار قوی در محیط گرداگرد آن شده است ما نباید مدارس الکی را تعطیل کنیم چون گرمای هوا به شدت خوب شده و ما نیز از مخ خود استفاده نکرده آنها را دست نخورده رها می کنیم چرا که هوای بهاری حالت قناری به مزاج این حقیر ملایم نمی‌افتد پس ای خردمندان بی فرهنگ بدانید و آگاه باشید که آب شور مورد تایید نیست و ما در نهایت به آنها می رسیم دیگر عرضی نیست به غیر از چیز                             امضا                      پیر خرابات افتاده در باغات


امشب حالم گرفته و مقداری از سرم دود بلند می‌شود اصولا من آدمی گاو هستم چون در میان آدم ها زندگی می کنم ای کاش هیچ وقت مغرور نمیشدم و هیچ نمی فهمیدم و مثل همه اوباش و اراذل کله ام را در لاک خودم می گذاشتم پس به این نتیجه می‌رسم اگر لاک پشت بودن دیگر مشکلی نداشتم اندر حکایت زندگی من همیشه گوسفندانی بودند که چمن دلم را می جوند من از همه قصابان تشکر می‌کنم که گوسفندها را می‌کشند ای کاش تمام شوند ولی نمی دانم که زندگی زیباست و من چون زیباپسند هستم دوست دارم زندگی می کنم عزیزان بدانید که من نادانم و به همین دلیل اراجیفی تحویل خودم می‌دهم کی می رسد که من نیز الاغ نباشم کاش در سینه دلی داشتم که در آن یک بخاری گازی روشن بود دیگر مجبور نمی شدم کاپشن بپوشم یاد آن روزی به خیر که تکه چوبی در دلم آتش گرفت نمی‌دانم کدام بی انصاف با آفتابه روی ان آب ریخت و گذاشت دوباره یخ بزنم امروز به خودم گفتم عمو جان اخم ابرویت کجا رفت همه مطالبی می‌نویسند و در آن ادعا می‌کنند که فارسی را پاس می‌دارند و به همدیگر نشان می دهند ولی این فقط یک ادعاست که خود را مشغول می کنند چقدر گناه دارند ولی من می‌خواهم فارسی پاس ندارم و آن را کرنل بدارم شاید خللی حاصل شود و ما رستگار شویم دیگر داشتم با شیطان بحث می کردم به من گفت فلانی چقدر تو نادانی میدانی که من می دانم آنچه تو میدانی آنگاه آن را گوش می‌کنم و برملاجت می کوبم گفتم که باور ندارم می‌دانید چرا چون همیشه در فکر قناری هایی هستم که مثل ارگ بخوانند و به جای بال دو آیینه ی نامرئی داشتند تا که مطالب به حالت جدی رسید می‌خواهم اعلام کنم که روزی که متولد شدم یکی مرد و به همین دلیل دلایل دیگری نمی آورم و اگر بدانید چقدر عزیزید احتمالاً دیوانه می شوید پس بروید و دیگر برنگردید من نیز می روم تا شاید خود را در لنگه جوراب خودم بجویم که جایی بهتر از آنجایی که می گویند نمی روند نیست

امضا     مرده متحرک


باران از موادّ پرفایده ای است یکی از فایده های  باران سیل است که زمین را تمیز می‌کند یکی دیگر از فوایده های باران باز کردن راه فاضلاب است که هنگامی که باران می بارد بر اثر فشار آب خیابان‌ها پر از لجن می شود و این به نفع پزشکان است چرا که مردم مریض می‌شوند و عده‌ای نیز می‌میرند و وضع مرده شورها مثل دکترها خوب می شود پس برای اینکه فقر از جامعه برود باران می بارد چون عده‌ای غرق می شوند و ان عده پولدار اند پس یکی از راه‌های گذر راه پر رهرو است اینک به اصل مطلب می رسیم مرا چشم زدند و من نیز با آنها چشمک زدم ولی به علت بارندگی هوا چشم حسود کور شد خلبانان نباید هنگام بارندگی به منزل بروند چون ممکن است از زن هایشان کتک بخورد من یک فایده ی دیگر باران را گویم آن استحمام مجانی است خوش به حال گداها اگر باران آنها را نشوند با لباسشویی خودشان را شستن و قیمت این دستگاه فداکار گران می‌شود پس برای جلوگیری از گرانفروشی نباید بگذاریم که گدا ها زیر سایه بان گدایی کنند این یک توصیه مهم است چون ممکن است سایه بان بیفتد و بعدها بمیرند و قیمت مرده شویی بالا رود      

با تشکر از مغز اقتصاد جهان دکتر ریاضی دان


دوستم می گفت با باباش و خواهرش رفتن بازار پالتو بگیرن برای خواهرش بعد باباش هی بهش گیر می داده هر پالتویی بر میداشته یه چیزی می گفته 

تعداد اندکی نمونه

مشکی:مگه بابات مرده!!!
سفید:مگه عروسی؟
نارنجی:رفتگرشهرداری………!!!!!
صورتی:خرس گنده خجالت نمیکشی مگه بچه ای……!!!؟
قرمز:شنل قرمزی،شمر!!؟؟؟؟؟
‌خاکستری:مگه فیلی؟؟!!!؟؟
راه راه مشکی سفید:شبیه گورخرمیشی!!!!
سفید لکه های دایره ای مشکی:مگه گاوی!!؟؟
سفید آستین های مشکی:فتوکپی پنگوئن شدی……!!
دور گردنش خز داشت:چقدر شبیه شترمرغ بودی من نمیدونستم؟؟!!؟؟
ساده ی کوتاه:همینم مونده دخترم کوتاه بپوشه………
ساده ی بلند:شبیه جادوگر شهر اُز شدى……!!

اخرش هم هیچی نخریدن 


این ۶ روز که نت نبود
برای با خبر شدن از اوضاع اخبار سایت های ایرانی مثل ایستا رو می خوندم . اخر اخبار جا برای ارسال نظر داشت .
احمقانه ترین چیز می دونید چی بود؟
همه درخواست وصل شدن اینترنت رو داشتن . یکی برای پایان نامش ، یکی برای کسب و کارش ، یکی برای خبر گرفتن از عزیزش.
و این وسط ، یکی می گفت که من که اعتراضی ندارم !!! کاری هم با بنزین ندارم ! تورو خدا نت رو وصل کنید من می خوام ادامه بازیم رو انجام بدم ||||::::


یه وقتایی هم ارزو میکنم مرد عنکبوتی می بودم ، نه به خاطر اینکه جون ادمارو نجات بدم و نه به خاطر اینکه با تار هام از کل شهر اویزون بشم

فقط و فقط واسه اینکه بعضی موقع که نشستم و میخوام چیزیو بردارم تار بزنم بهش بکشمش نه اینکه پاشم برم بیارمش


امروز هم برایتان از نی نی میگویم :) شیرین ترین بحث در خانه ما همین کوچولوی خوشگل دوست داشتنی است :)) 

این داستان : 

پیش بینی آینده نوزاد معصوم از دوران طفولیت!!

نی نی ۲

بزرگی می گفت: می شود برخی رویداد های  آینده را از وقایعی که هم اکنون برایت رخ می دهد، پیش بینی کنی .

با شنیدن این سخن آن بزرگوار ذهنم شروع به فعالیت کرد و گفت: احتمالاً بتوانیم آینده بچه ها را از روی علایق دوران طفولیت تشخیص بدهیم!!

*نکته: اگه زیادی بیکار بشینید از این فکرا به ذهنتون خطور می‌کنه :/ پس لطفاً برین دنبال کار و زندگیتون و الکی فکر نکنید!!!

از آن به بعد بیشتر به رفتار کودک معصوم خانه دقت کردم تا علایقش را کشف کنم . 

در پنج ماهگی ؛ 

پا + دمپایی + جوراب

وی جوری به پاهایمان نگاه می کرد و می خندید و دلش می خواست دمپایی و جوراب ها را به اختیار در بیاورد که انگار کل جهان را با خوشی های اضافی، منهای بدی ها به او داده باشی!! 

طوری که میشد او را ساعت ها با تکان دادن پا سرگرم کنی! به همین راحتی :)))

هر چند که سرگرم کردن چنین طفلی بسی راحت است اما پیش بینی آینده اش حتی از معادلات پیچیده ریاضی شاید سخت تر باشد :/ خلاصه بعد از چند اخطار ذهنی و راه اندازی دوباره (restart) مغز خود بالاخره تحلیل هایی انجام دادم؛ 

تحلیل اولیه ؛ کفاش یا کفش فروش، جوراب فروش یا جوراب دوز و بهترین گزینه متخصص ارتوپد (پزشکی که متخصص استخوان و مفاصل است)

تحلیل نهایی؛ دو گزینه اول رد میشه! چون الان دیگه همه چی صنعتی شده! پس گزینه آخر متخصص ارتوپد شغل آینده این طفل عزیز است!! 

اما قضیه به اینجا ختم نشد و حدود دو ماه بعد علایق وی مثل جهان که همواره در حال تغییر است، عوض شد!

⁦^_^⁩⁦^_^⁩

در شش ماهگی؛ 

انواع سیم (شارژ، هندزفری، سیم اتو) + خود اتو + کنترل تلویزیون + خود  تلویزیون وقتی تبلیغات تن ماهی پخش می‌کنه + انواع گوشی موبایل + فیلم خنده خودش (هر وقت میبینن ساکت میشه و لبخند میزنه . هیچ وقت هم براش براش تکرای نمیشه!) + انواع کتاب به خصوص کتاب کنکور + ماژیک فسفری زرد + کیبرد مشکی کامپیوتر و لب تاپ!!!

و عجیب تر از تمام این ها اینکه اصلا دیگر به پاها توجهی نمیکنه! انگار نه انگار یه روزی فقط با دیدن یه پا کلی سرگرم بود

شما خوانندگان عزیز رو نمی‌دونم اما مغز بنده به دلیل اخطار های مکرر فعلا متوقف شده و فعالیت نمی کنند!! حتی راه اندازی دوباره هم چاره ساز نیست .

بگذارید بچه های عزیز و معصوم زندگیشان را بکنند البته تا می توانید بهشان کمک کنید تا زودتر راهشان را پیدا کنند . که این به معنی تحمیل تصمیمات خود بر آنها یا محروم کردن از شادی دوران کودکی نیست :)) 

واقعا پیش بینی آینده سخته . پس بهتره به جای این کارا بشینیم از زمان حال لذت ببریم که زمان مثل یک جت میگذره و می‌ره

تنها کاری که می تونید برای آینده بکنید برنامه ریزی و تلاش در زمان حال هست :)) می بینید! همه چیز به زمان حال بستگی داره . 

وقتی رفتین جلو دیگه نمی تونید برگردین عقب :) 

پس به جای الکی حرص آینده رو خوردن به حال خود بپردازید .!

از بحث نی نی دور نشیم  

طبق آخرین گزارشات نی نی هر لحظه چیز جدیدی کشف می کند و خود را یک کاشف بزرگ افسانه ای می پندارد . بعضی وقتا فکر میکنم که نی نی در دنیای دیگری زندگی میکند که پر از چیزهای کشف نشده است! نی نی از زمان حال لذت می برد و خیلی نگران آینده نیست :) نی نی بدون دغدغه، تلاش می کند و خیلی زود پیشرفت می کند . به همین سادگی :)

 

در واقع این برای همه انسان ها صادق است. ما همه در این دنیا، دنیای خودمان را داریم و با آن دل خوش یا هر حال دیگری هستیم :)

امیدوارم همه انسانهای دنیا، در هر دنیایی که زندگی میکنند، از آن لذت ببرند و خدا را شاکر باشند :)

++ خلاصه اینکه در لحظه زندگی کنید و اینقدر نگران آینده نباشید :) ولی دیگه از عیش و نوش زیادی هم بپرهیزید .

تا حالا شده فکر کنید نی نی کوچولو های دور و برتون در آینده چی واسشون پیش میاد؟!

تا حالا شده آنقدر نگران آینده باشین که حتی شب خوابتون نبره؟!

 

*_* سعی کردم این قسمت کوتاه باشه :) 


 شازده کوچولو به یک دو راهی میرسه و از میپرسه که از کدوم طرف برم؟
میگه کجا میخوای بری؟
شازده کوچولو میگه نمیدونم.
و میگه وقتی نمیدونی کجا میخوای بری چه فرقی داره که از کدوم راه بری! 

surprise

هدف زندگی

و این حقیقت زندگی بسیاری از افرادیست که درست در همین لحظه یک نفس بر تعداد نفس های زندگیشان افزوده شد!

اگر نظر من را بخواهید، زندگی سراسر انتخاب هدف های کوچک و بزرگ و تلاش برای رسیدن به آنهاست

وقتی که هدفی برای خودتون نداشته باشید، تلاشی هم نمی کنید . پس فرقی با مرده نخواهید داشت :/ 

اگر داشتن هدف آنقدر مهم نبود، من اینجا چنین پستی منتشر نمیکردم و سمینارهای مرتبط با هدف گذاری برگزار نمیشد . بلکه من پستی با موضوع چگونه بدون هدف زندگی کنیم منتشر میکردم devil

در هر حال لطفاً چند لحظه با خود بیندیشید که از زندگی تون چی میخواین؟! میخواین چطور آدمی باشین؟! 

.

.

.

همه اینا رو با خط خوش خودتون . تاکید میکنم دستخط خودتون. روی کاغذ بنویسید و هر روز صبح قبل از اینکه شروع به کار و فعالیت کنید، دقایقی اون لیست رو بخونید و به خودتون انگیزه بدین

بیشتر از این متن رو طولانی نمیکنم :) 

اگه خواستین اطلاعات بیشتری کسب کنید، میتونید به سایت بیشتر از یک نفر یا سایت های دیگه که در این زمینه فعالیت دارند، مراجعه کنید ⁦^_^⁩

 

++حالا که داریم به دوران نه چندان دوست داشتنی امتحانات نزدیک می شویم، بهتر است یکی از اهدافتان کسب نتیجه خوب و مطلوب در امتحانات باشد :))))

با آرزویی موفقیت برای همه کسانی که امتحان دارند و البته کسانی که امتحان ندارند اما کنکور دارند :))


 

آنها در دل سیاهی شب چه بسیار ناجوانمردانه تو را پر پر کردند . چه بسا ناجوانمردی راه و رسم شیطان بزرگ است! 

آنان فکر می کنند با شهید کردنت، تو را از میان ما برده اند . نمی دانند که یاد تو در دل ما همیشه زنده است و از این خاک چه بسیار قاسم سلیمانی ها که بر نمی خیزد!

 

شهادت سردار بزرگ شهید حاج قاسم سلیمانی را به شما تسلیت می گویم

مپندار این شعله افسرده گردد . که بعد از من افروزد از مدفن من 

نه تسلیم و سازش، نه تکریم و خواهش . بتازد به نیرنگ تو توسن من 

 


امروز هر چقدر بخندی و هر چقدر عاشق باشی
از محبت دنیا کم نمیشه پس بخند و عاشق باش…
امروز هر چقدر دلها را شاد کنی، کسی به تو خرده نمی‌گیره پس شادی بخش باش…
امروز هر چقدر نفس بکشی، جهان با مشکل کمبود اکسیژن رو به رو نمیشه.
پس از اعماق وجودت نفس بکش…
امروز هر چقدر آرزو کنی، چشمه‌ی آرزوهات خشک نمیشه پس آرزو کن…
امروز هر چقدر خدا را صدا کنی خدا خسته نمیشه
پس صدایش کن…
او منتظر توست
منتظر آرزوهایت،
خنده‌هایت،
گریه‌هایت
ستاره شمردن‌هایت…
و…
عاشق بودن‌هایت.
امروز امروز است…

:high_brightness:عبارت تاکیدی :
زندگیم روز به روز، رو به شکوفایی ست.


ﺩﺮﻭﺯ ﺒﻮﺭﺩﻣﻮ ﺑﺎﺯ ﺮﺩﻡ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺗﻤﺰﺵ ﻣﺮﺩﻡ ﺩﺧﺘﺮ ﺩﺍﻢ ﺳﻪ ﺳﺎﻟﺸﻪ ﺍﻭﻣﺪ ﻨﺎﺭﻡ ﺍﺯﻡ ﻣ ﺮﺳﻪ ﺍﻦ

ﻪ؟؟

ﻣ ﻢ : ﺒﻮﺭﺩﻩ

ﻣ ﻪ : ﻣﻦ ﻧﺒﺮﺩﻡ !

ﻣ ﻢ : ﺒﻮﺭﺩﻩ !

ﻣ ﻪ : ﻣﻦ ﻧﺒﺮﺩﻡ !!

ﻣ ﻢ : ، ، ﺒﻮﺭﺩ

ﺑﺎ ﺮﻪ ﺎ ﺷﺪ ﺭﻓﺖ ﺶ ﻣﺎﻣﺎﻧﺶ ﻣﻪ : ﻣﺎﻣﺎﻥ ﺑﺨﺪﺍ ﻣﻦ

ﻧﺒﺮﺩﻡ .

ﻌﻨ ﺒﻮﺭﺩﻭ ﻮﺑﻮﻧﺪﻡ ﺗﻮ ﺳﺮﻡ !

ﻣﺎﻣﺎﻧﻢ ﺍﻭﻣﺪﻩ ﻣﻪ : ﺻﺪﺍ ﺑﻮﺩ ؟

ﻣﻢ ﺒﻮﺭﺩﻩ

ﻣﺎﻣﺎﻧﻢ ﻣﻪ ﺑﺲ ﻦ ﺩﻪ ﺧﺠﺎﻟﺖ ﺑﺶ ﻧﻪ ﺍﻭﻥ ﺑﻪ ﺑﺮﺩﻩ ، ﻧﻪ ﻣﻦ ، ﻧﻪ کس ﺩﻪ ﺍ ! ﺧﻮﺩﺕ ﻤﺶ ﺮﺩ! ﺗﻮ ﻫﻤﻦ ﺍﺗﺎﻗﻪ! ﺎﺷﻮ ﺧﻮﺏ ﺑﺮﺩ !!!

ﻫ ﺩﻪ ﺍﺯ ﻇﻬﺮ ﺗﺎ ﺣﺎﻻ ﻪ ﺗﻢ ﺗﺠﺴﺲ ﺣﺮﻓﻪ ﺍ ﺩﺍﺭﻥ ﺩﻧﺒﺎﻟﺶ ﻣﺮﺩﻥ!

 


توی یه پیجی پست گذاشته بودن:اگر بخابید و سی سال بعد بیدار بشید اولین چیزی ک توی گوگل سرچ میکنید چیه؟

حالا جواب ملت همیشه در صحنه

۱ قیمت پیاز
۲ دوباره میخابم کمبود خواب دارم
۳ اهنگ جدید تتلو
۴ من کجام؟
۵ دستشویی کجاس؟
6کلیدشو پیدا کرد؟
۷ دلار چقده؟
۸ من اونقد خوابم نمیبره
۱۰ اهنگ جدید محسن ابراهیم زاده
۱۱ نیمه گمشده ی من هنوز پیدا نشده ایا؟
۱۲ اهنگ جنتلمن ساسی

شما بودین چی سرچ میکردین؟؟


:ﻗﺴﻤﺖ ﺍﻭﻝ :
ﻭﻗﺘ ﻣﺮ ﺩﺳﺸﻮ ﺗﻮ ﺩﻣﺎ ﺁﺏ ﺑﺮﺰﺪ ﻭ
ﺩﻣﺎ ﺭﻭ ﻪ ﺟﻮﺭ ﺍﺯ ﺎﺕ ﺩﺭﺑﺎﺭ ﻪ ﺷﺨﺺ
ﺑﻌﺪ ﺑﻪ ﺳﺨﺘ ﺑﺘﻮﻧﻪ ﺑﻮﺷﺘﺶ ﻭ ﻭﻗﺘ ﻓﻬﻤﺪ
ﺧﺴﻪ ﻧﺎﺑﻮﺩ ﺑﺸﻪ !.


:ﻗﺴﻤﺖ ﺩﻭﻡ:
ﻭﻗﺘ ﺴ ﺧﻮﻧﻪ ﻧﺴﺖ ﺻﺪﺍ ﺗﻠﻮﺰﻮﻥ ﺭﻭ ﺗﺎ ﺁﺧﺮ
ﺑﺒﺮﻦ ﺑﺎﻻ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺧﺎﻣﻮﺷﺶ ﻨﺪ . ﺗﺎ ﻭﻗﺘ
ﺗﻠﻮﺰﻮﻥ ﺭﻭ ﺭﻭﺷﻦ ﺮﺩ ﺍﺯ ﺗﺮﺱ ﻣﻨﺤﺪﻡ ﺷﻪ

:ﻗﺴﻤﺖ ﺳﻮﻡ:
ﻭﻗﺘ ﻣﻮﻫﺎﺗﻮﻥ ﺭﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺣﻤﺎﻡ ﺳﺸﻮﺍﺭ
ﻣﻨﺪ،ﺳﺸﻮﺍﺭ ﺭﻭ ﺗﻮ ﺣﺎﻟﺖ ﺭﻭﺷﻦ ﺍﺯ ﺑﺮﻕ ﺑﺸﺪ ﺗﺎ
ﻧﻔﺮ ﺑﻌﺪ ﻭﻗﺘ ﺑﺰﻧﻪ ﺑﺮﻕ ﺳﺘﻪ ﻧﺎﻗﺺ ﺑﺰﻧﻪ


:ﻗﺴﻤﺖ ﻬﺎﺭﻡ :
ﻭﻗﺘ ﺧﻮﺍﺳﺘﺪ ﺍﺯ ﺣﻤﺎﻡ ﺑﺎﺪ ﺑﺮﻭﻥ ﺷﺮ ﺍﺏ ﺭﻭ ﺗﻮ
ﺣﺎﻟﺖ ﺩﻭﺵ ﺑﺒﻨﺪﻦ ﺗﺎ ﻧﻔﺮﺑﻌﺪ ﻭﻗﺘ ﺷﺮ ﺭﻭ ﺑﺎﺯ
ﻨﻪ ﺁﺏ ﺳﺮﺩ ﺑﺮﺰﻭ ﺭﻭ ﺳﺮ ﻭ ﺷﻮﻧﺶ ﺗﺎﺣﺪﻭﺩ
ﻣﻨﻬﺪﻡ ﻣﺸﻪ

قسمت پنجم:
وقتی زنگ درب خونه رو زدی و درب رو باز کردن دوباره زنگ بزن و بگو ممنون
. درب باز شد



1_ با گذشته خود کنار بیائید تا حال شما را خراب نکند.
2_ آنچه دیگران در مورد شما فکر میکنند به شما ارتباطی‌ ندارد.
3_گذشت زمان تقریبا داروی هر دردی است؛ به زمان کمی‌ فرصت دهید.
4_ کسی‌ دلیل و مسئول خوشبختی‌ شما نیست؛ خودتان مسئولید.
5_ زندگی‌ خود را با دیگران مقایسه نکنید؛ ما هیچ خبر نداریم که زندگی‌ آنها برای چه و چگونه است.
6_ زیاد فکر نکنید؛ اشکالی ندارد که جواب بعضی‌ چیز‌ها را ندانیم.
7_ لبخند بزنید؛ شما مسئول حل تمام مشکلات دنیا نیستید.


از بزرگی پرسیدند: شگفت انگیز ترین رفتار انسان چیست؟

پاسخ داد: از کودکى خسته مى شود ،براى بزرگ شدن عجله مى کند و سپس دلتنگ دوران کودکى خود مى شود .

ابتدا براى کسب مال و ثروت از سلامتى خود مایه مى گذارد سپس براى باز پس گرفتن سلامتى از دست رفته پول خود را خرج مى کند.

طورى زندگى مى کند که انگار هرگز نخواهد مرد، و بعد طورى مى میرد که انگار هرگز زندگى نکرده است .
انقدر به آینده فکر مى کند که متوجه از ۵دست رفتن امروز خود نیست، در حالى که زندگى گذشته یا آینده نیست، زندگى همین حالاست.

 


ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩﻢ ﺧﻮﻧﻪ ﺩﻭﺳﺘﻢ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺎ ﻣﺨﻮﺭﺩﻢ ﺩﺍﺩﺍﺷﺶ ﺷﻮﻧﺰﺩﻩ ﺳﺎﻟﺸﻪ ﻬﻮ ﺩﺭﺍﻭﻣﺪ ﺑﻪ ﻣﺎﻣﺎﻧﺶ ﻒ: ﻣﻦ ﻣﺨﺎﻡ ﺯﻥ ﺑﺮﻡ:/ 
ﺩﻭﺳﺘﻢ (ﺧﻮﺍﻫﺮﺵ) :ﻻ‌ﺑﺪ ﻋﻤﻪ ﻣﻦ ﺑﻮﺩ ﻣﻔﺖ ﻟﻘﻤﻪ ﺑﺮ ﺑﺒﺮﻡ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﻧﻪ؟ ﺗﻮ ﺩﻫﻨﺖ ﺍﺯ ﺷﺮ ﺬﺷﺘﻪ ﺑﻮ ﺳﺮﻻ‌ ﻣﺪﻩ*-*
ﺑﺎﺑﺎﺵ: ﺑﻪ ﺧﻮﺍﻫﺮ ﻣﻦ ﺎﺭ ﺩﺍﺭﻦ:| ؟
ﻣﺎﻣﺎﻧﺶ: ﺍﺸﺸﺶ ﺑﺨﺎﺗﺮ ﺍﻭﻥ ﺧﻮﺍﻫﺮﺕ ﺳﺮ ﺩﺧﺘﺮ ﻣﻦ ﺩﺍﺩ ﻧﺰﻧﺎ
ﺩﺍﺩﺍﺵ ﺩﻭﺳﺘﻢ :ﺑﻬﺮﺣﺎﻝ ﻣﻦ ﺯﻥ ﻣﺨﻮﺍﻡ^-^
ﻣﻨﻮ ﺩﻭﺳﺘﻢ : ﺧﻔﻪ ﺧﻮﻥ ﺑﺮ ﺩﻭ ﺩﻘﻪ:/
ﺑﺎﺑﺎﺵ: ﻣﺎﺷﺎﻻ‌ ﺑﻪ ﺑﺰﺭ ﺮﺩﻡ:|
ﻣﺎﻣﺎﻥ ﺩﻭﺳﺘﻢ (ﺸﻪ ﺶ ﻣﻌﺮﻭﻑ ﻓﺮﻭﺯﻩ ﺍ ﻪ ﺍﺯ ﻣﺎﻣﺎﻥ ﻣﻦ ﺑﺮﺍ ﻣﻮﺍﻗﻊ ﺍﺿﻄﺮﺍﺭ ﻗﺮﺽ ﺮﻓﺘﻪ ﺭﺍ ﺑﺎﻻ‌ ﻣ ﺍﻭﺭﺩ ﻭ ﺑﺎ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﺍﺯ ﻓﻨﻮﻥ ﺧﺪﺍﺑﺎﻣﺮﺯ ﺑﺮﻭﺳﻠ ﻏﻮﺩﺍﺍﺍﺍ ﻮﺎﻥ ﻫﺮ ﺪﺍﻣﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺷﺶ ﺗﻪ ﻧﺎﻣﺴﺎﻭ ﺗﻘﺴﻢ ﺮﺩﻩ ﻭ ﺩﺭ ﺭﻠﺲ ﺗﺮﻦ ﺣﺎﻟﺖ ﻣﻤﻦ ﺎﺶ ﺭﺍ ﺳﺮ ﻣﺸﺪ*-*)
ﻪ ﺩﺭ ﻫﻤﻦ ﻟﺤﻈﻪ ﺍﻭﻥ ﺗﻪ ﺍ ﻪ ﺍﺯ ﺩﻫﻦ ﺩﺍﺩﺍﺵ ﺩﻭﺳﺘﻢ ﺑﺎﻗ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺑﻪ ﺣﺮﺖ ﺩﺭ ﻣﺎﺩ ﻭ ﻣﻪ: ﻭﻟ ﻣﻦ ﻫﻨﻮﺯﻡ ﺯﻥ ﻣﺨﻮﺍﻡ+-+ 
ﻪ ﺩﻊ ﺍﻨﺠﺎ ﺑﺎ ﺮﺗﺎﺏ ﺸﻪ ﺶ ﺧﻔﻪ ﺧﻮﻥ ﻣﺮﻩ*-*


سلام. در دوران عقد یه سفر با خانواده نامزدم رفتیم شهرشون کرمان. بعد از دیدن ارگ، کویر، مسجد، آبشار و چیزهای دیگه شب برای شام دعوت شدیم خونه یکی از فامیل های دورشون. (به خاطر دیدن منِ داماد ^ا^) توی مسیر خونه فامیل شون من سر درد شدید گرفته بودم. هر چی قرص و خوراکی دادن فایده ای نداشت. توی خونه فامیل شون در حین پذیرایی، جام رو عوض کردم نشستم پیش پدر نامزدم. روی مبل دو نفره زیر پنجره باز. پدر نامزدم پرسید سر دردت خوب شد؟ گفتم نه. خیلی درد داره. بعد یه لبخندی زد و گفت یه نفس عمیق بکش، زودی خوب میشه! :0 من موندم شوخی می کنن یا نه. اصرارشون هم شکم رو بیشتر کرد. یه نفس کوچیک کشیدم. دیدم یه بویی می آد! پرسیدم این بوی چیه؟ گفتن تریاکه!!!!! فامیلشون گفت بله . ببخشید دیگه . این همسایه طبقه پایین، خانمش رفته مراسم پاتختی . دیگه رفقا جمع شدن و .
من: 0_0
پدر نامزدم :))))) تأکید داشتن قشنگ عمیق نفس بکش . بذار کامل بره توی ریه هات. سر درد که هیچی تمام مرضات رو برطرف می کنه.
فکر می کنین می خواستن معتادش کنن آیا؟!


این داستان:

هر چیزی یه طعمی داره!

 

طبق آخرین آمار به دست آمده از موسسه تحقیقاتی نی نی ها، هر چیزی یک طعمی دارد و بدون مزه کردن آن چیز صرفه نظر از اینکه چیست، نمی توان به طعم واقعی آن پی برد!

از آن جهت نی نی ها بر آن شدند که هر آنچه در دسترسشان بود را به دهان گذاشته و ذره ذره اش را مزه کنند بلکه به طعم واقعی و حتی گاهی ماهیت آن پی ببرند.

حتی گاهی هم مشاهده شده که یک نی نی، یک شیء را از جهات مختلف تست می کند تا مطمئنی شود چه مزه ای است و اگر خوب بود آن را به دوستان عزیز و اگر بد بود به دشمنان خونین خود معرفی کند!

فکر میکنم حالا خودتان باید به این نتیجه رسیده باشید که چرا نی نی ها از اسباب بازی های پیشین خود خسته می شوند و هر لحظه در پی اکتشافات جدیدی هستند.

مثلاً طفل معصوم خانه ما، مدتی عاشق ساعت ورزشی من بود اما پس از مدتی دیگر دلش آن را نمی خواست و مثل یک توپ بیسبال به دور دست ترین نقطه پرتابش میکرد!!! ​​​​​​(بیچاره ساعت!) 

جدیداً هم عاشق پای پلاستیکی شده که برای جلوگیری از بسته شدن در اتاق از آن استفاده می کنیم!

برای همین وقتی نی نی این طرفا پیدایش می شود، پای پلاستیکی را در جایی که چشم نبیند به مرخصی اجباری می‌فرستیم!

خلاصه آنکه وقتی یک نی نی کوچولو در خانه دارید، همه چیز را رها نکنید، بلکه چیز میز هایتان را مخصوصا قطعات کوچک را جمع کنید چون که نی نی هر چه در سر راهش باشد را می چشد. 

حتی گزارش رسیده که بعضی نی نی های زرنگ، موهای کف فرش خانه شان را هم مثل یک جاروبرقی جمع می کنند!

که البته ایفای نقش جاروبرقی در خانه توسط نی نی های زحمت کش اصلاً به صلاح نیست! 

تا ماجرایی دیگر، برای شما و نی نی های دور و برتان، طلب سلامتی از خداوند متعال دارم :) 


مردی به استخدام یک شرکت بزرگ چندملیتی درآمد. در اولین روز کار خود، با کافه تریا تماس گرفت و فریاد زد:

«یک فنجان قهوه برای من بیاورید.»

صدایی از آن طرف پاسخ داد: «شماره داخلی را اشتباه گرفته ای. می دانی تو با کی داری حرف می زنی؟»

کارمند تازه وارد گفت: «نه»

صدای آن طرف گفت: «من مدیر اجرایی شرکت هستم، احمق.»

مرد تازه وارد با لحنی حق به جانب گفت: «و تو میدانی با کی حرف میزنی، بیچاره.»

مدیر اجرایی گفت: «نه»

کارمند تازه وارد گفت: «خوبه» و سریع گوشی را گذاشت!!!!


یکی از دوستام تعریف می کرد :

با اتوبوس از یه شهر دیگه داشتم میومدم یه بچه ء ۵-۶ ساله رو صندلی جلویی بغل مامانش یه شکلات کاکایویی رو هی میگرف طرف من هی میکشید طرف خودش. منم کرمم گرفت ایندفعه که بچه شکلاتو آورد یه گاز بزرگ زدم!بچه یکم عصبانی شد ولی مامان باباش بهش یه شکلات دیگه دادن.خیلی احساس شعف میکردم که همچین شیطنتی کردم.
یکم که گذشت دیدم تو شکمم داره یه اتفاقایی میوفته.رفتم به راننده گفتم آقا نگه دار من برم دستشویی.

خلاصه حل شد.یه ربع نگذشه بود باز همون اتفاق افتاد.دوباره رفتم…سومین بار دیگه مسافرا چپ چپ نیگا میکردن.
اینبار خیلی خودمو نگه داشم دیدم نه انگار نمیشه رفتم راننده گفت برو بشین ببینیم توام مارو مسخره کردی…

رفتم نشستم سر جام از مامان بچه پرسیدم ببخشید این شکلاته چی بود؟
گفت این بچه دچار یبوسته، ما روی شکلاتا مسهل میمالیم میدیم بچه میخوره!!!خلاصه خیلی تو مخمصه گیر کرده بودم.خیلی به ذهنم فشار آوردم بالاخره به خانومه گفتم ببخشید بازم ازین شکلاتا دارین؟

گفت بله و یکی دادرفتم پیش راننده گفتم باید اینو بخورین. الا و بلا که امکان نداره دستمو رد کنین.خلاصه یه گاز خوردو من خوشحال اومدم سر جام . ده دقیقه طول نکشید راننده ماشینو نگه داشت!!!منم پیاده شدم و خوشحال از نبوغی که به خرج دادم! یه ربع بعد باز ماشینو نگه داشت…! بعد منو صدا کرد جلو گفت این چی بود دادی به خورد من؟ گفتم آقا دستم به دامنت منم همین مشکلو داشتم! کار همین شکلاته بود!شما درکم نمیکردین! خلاصه راننده هر یه ربع نگه میداشت منو صدا میکرد میگفت هی جوون! بیا بریم!

نتیجه اخلاقی : وقتی دیگران درکتون نمی کنند ، یه کاری کنید درکتون کنند.!!!


سه نفر آمریکایی و سه نفر ایرانی با همدیگر برای شرکت در یک کنفرانس می رفتند. در ایستگاه قطار سه آمریکایی هر کدام یک بلیط خریدند، اما در کمال تعجب دیدند که ایرانی ها سه نفرشان یک بلیط خریده اند. یکی از آمریکایی ها گفت: چطور است که شما سه نفری با یک بلیط مسافرت می کنید؟ یکی از ایرانی ها گفت: صبر کن تا نشانت بدهیم. همه سوار قطار شدند.
 آمریکایی ها روی صندلی های تعیین شده نشستند، اما ایرانی ها سه نفری رفتند توی یک توالت و در را روی خودشان قفل کردند. بعد، مامور کنترل قطار آمد و بلیط ها را کنترل کرد. بعد، در توالت را زد و گفت: بلیط، لطفا! بعد، در توالت باز شد و از لای در یک بلیط آمد بیرون، مامور قطار آن بلیط را نگاه کرد و به راهش ادامه داد. آمریکایی ها که این را دیدند، به این نتیجه رسیدند که چقدر ابتکار هوشمندانه ای بوده است.
 بعد از کنفرانس آمریکایی ها تصمیم گرفتند در بازگشت همان کار ایرانی ها را انجام دهند تا از این طریق مقداری پول هم برای خودشان پس انداز کنند. وقتی به ایستگاه رسیدند، سه نفر آمریکایی یک بلیط خریدند، اما در کمال تعجب دیدند که آن سه ایرانی هیچ بلیطی نخریدند.
 یکی از آمریکایی ها پرسید: چطور می خواهید بدون بلیط سفر کنید؟ یکی از ایرانی ها گفت: صبر کن تا نشانت بدهم. سه آمریکایی و سه ایرانی سوار قطار شدند، سه آمریکایی رفتند توی یک توالت و سه ایرانی هم رفتند توی توالت بغلی آمریکایی ها و قطار حرکت کرد. چند لحظه بعد از حرکت قطار یکی از ایرانی ها از توالت بیرون آمد و رفت جلوی توالت آمریکایی ها و گفت: بلیط، لطفا!

 


اولین روز ماه آوریل (12 یا 13 فروردین)، همه‌ساله در بسیاری از کشورهای جهان با گفتن دروغ‌هایی به شوخی، جشن گرفته می‌شود. این روز بخصوص به «روز دروغ آوریل» معروف است. در این روز، میلیون‌ها نفر در سراسر جهان با گفتن دروغ‌هایی جالب یکدیگر را سرِ‌کار گذاشته و لحظاتی شاد در کنار خانواده، همکاران و همکلاسی‌هایشان سپری می‌کنند.رسانه‌های دیداری و شنیداری و همچنین مطبوعات نیز تلاش می‌کنند با انتشار اخبار تقلبی جالب سهمی در شوخی‌های «روز دروغ آوریل» داشته باشند. افرادی که شوخی‌های دروغین این روز را باور کنند، «احمق آوریل» (April Fool) لقب می‌گیرند. دروغ‌گویی در این روز از صبح تا ظهر ادامه پیدا می‌کند و شخصی که پس از این زمان دروغی بگوید نیز احمق آوریل نامیده می‌شود. روز دروغ آوریل از قرن نوزدهم به بعد دیگر جزء تعطیلات ملی کشورهای غربی محسوب نمی‌شود. با این وجود، مردم این کشورها هر ساله، به طور پرشوری مراسم این روز را برگزار می‌کنند.   

تاریخچه «روز دروغ آوریل»:  
درباره منشأ و دلیل نامگذاری چنین روزی اتفاق نظر وجود ندارد. بسیاری معتقدند تلاش «پاپ گریگوری سیزدهم» در سال 1582 برای جایگزینی «تقویم ژولین» با «تقویم گریگوری» منجر به پیدایش روز دروغ آوریل شد. طبق تقویم جدید، قرار شد آغاز سال نوی میلادی به جای پایان مارس (اوایل فروردین) در اولین روز ماه ژانویه (اوایل دیماه) جشن گرفته شود. برخی بدون آگاهی از قانون جدید، آغاز سال نو را همچنان در اولین روز آوریل جشن می‌گرفتند. گریگوری سیزدهم بین سال‌های 1572 تا1585 یکی از پاپ‌های کلیسای کاتولیک رم بود. برخی نیز معتقدند منشأ پیدایش روز دروغ آوریل به دورانی بازمی‌گردد که در آن مردم جشنواره‌های بهاری به نشانه پایان زمستان، تاریکی  و ظلم حکومت‌های استبدادی برگزار می‌کردند. در روم باستان نیز مردم با برگزاری جشنواره‌ «شادی» (هیلاریا) رستاخیز «آتیس،» خدای حاصلخیزی رومیان، را با پوشیدن لباس‌های مبدل، جشن می‌گرفتند. این روز در فرهنگ‌های دیگر نیز جشن گرفته می‌شود. قدمت این جشنواره‌ها به سده 16 میلادی بازمی‌گردد. 
آنچه به طور قطع می‌توان گفت این است که تا پیش از قرن 18 میلادی، جشنواره «شادی» در سراسر انگلیس به صورت یک مراسم ملی برگزار می‌شد. جالب اینجاست که در هیچ یک از نمایشنامه‌های «شکسپیر،» شاعر و نامیشنامه‌نویس معروف انگلیسی، اشاره‌ای به «روز دروغ آوریل» نشده است. با این وجود، در بیشتر آن‌ها شخصیت‌های زیرکِ به‌ظاهر احمق ، وجود دارند؛ رعایا و افرادی عامی که برای مقابله با طبقه اشراف، هوش سرشارشان را پشت نقاب بلاهت پنهان می‌کنند. مردم بسیاری از کشورهای جهان از جمله لهستان، اسکاتلند و ایران، اولین روز


ﻃﺮﻑ ﺩﺧتر ﻫﻤﺴﺎﻤﻮﻥ ﺑﻮﺩ،ﺧﻠ ﻢ ﺑﺮﻭﻥ ﻣﻮﻣﺪ ﻭﺍﺳﻪﻫﻤﻦ ﻣﻦ ﻓﻘﻂ ﻪ ﺩﻭ ﺳﻪ ﺑﺎﺭ ﻭﻗﺘ ﺗﻮ ﺑﺎﻟﻦ ﺑﻮﺩﻡ ﺗﻮ ﺣﺎﻁﺧﻮﻧﺸﻮﻥ ﺩﺪﻣﺶ،ﺧﻠ ﺳﺮ ﺑﻪ ﺯﺮ ﻭ ﺑﺎ ﺣﺎ ﺑﻮﺩﻭﻗﺘ ﻣﻮﻣﺪ ﺗﻮ ﺑﺎﻟﻨﺸﻮﻥ ﺩﺭﺱ ﺑﺨﻮﻧﻪ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺗ ﻪ ﻣﻨﻮ ﻧﺒﻨﻪﻭﺍﺳﺶ ﻞ ﻣﻨﺪﺍﺧﺘﻢ
ﺩﻪ ﺎ ﻋﺎﺷﻘﺶ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ،ﻋﺎﺷﻖ ﺴ ﻪ ﺣﺘ ﺩﺭﺳﺖﻬﺮﺷﻮ ﻧﺪﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ !
ﺁﺧﻪ ﻣﻮﻫﺎ ﺑﻠﻨﺪ ﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺻﻮﺭﺗﺸﻮ ﻮﺷﻮﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻣﻮﻫﺎﺵ : .
ﻓﺮ ﻭ ﺫﺮﻡ،ﺩﺭﺱ ﻭ ﻣﺸﻘﻢ،ﺎﺭ ﻭ ﺯﻧﺪﻢ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺍﻭﻥ .
ﺗﺎ ﺍﻨﻪ ﻪ ﺭﻭﺯ ﻪ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺑﺎﻟﻦ ﻧﺎﻫﺶمیﺮﺩﻡ ﺳﺮﺷﻮ ﺁﻭﺭﺩ
ﺑﺎﻻ ﻭ ﺑﺎ ﺻﺪﺍ ﻠﻔﺘ ﻔﺖ :
اسکلﻣﻦ ﺴﺮﻡ،ﺍﻧﻘﺪ ﻞ ﻧﻨﺪﺍﺯ ﺗﻮ ﺧﻮﻧﻪ ﻣﺎ . |:


قاضی حکم رو اعلام کرد: اعدام !!!!
حضار اعتراض میکردن! اما دخترک که سرتا پا پر از ترس و لرز شده بود نمیتونست حرفی بزنه و حتی صدای دیگرانم نمیشنید!دخترک رو دستبند به دست بردن! داشت گریه میکرد! نمیخواست که شوهرشو بکشه اما .هر شب کابوس میدید تا اینکه .مسئول بند: بیا بیرون کتی! وقتشه!
ترسی که وجود دخترک رو گرفته بود پاهاشو قفل کرده بود!جائی رو نمیدید! افکارش پر بود از صداهای مختلف!چشماشو باز کرد. دید که روی سکو ایستاده.قاضی: حرفی نداری اما دخترک حرفی نداشت اما بغضش داشت میترکید.کلاه سیاهی روی سرش کشیدن تا جائی رو نبینه! مسئول طناب رو انداخت دور گردنش!دیگه همه چی تموم شده بود براش! امیدی نداشت! تو دلش از خدا کمک خواست که یک لحظه زیر پاش خالی شد!!!!!
دادستان: بیارینش پائین!جنازه دخترک رو آوردن پائین.دکتر در حال بررسی بود که با صدای بلند گفت : آقای دادستان! اینکه زنده س!!!!!!!!گروهی مسئول رسیدگی شدن!دخترک بیهوش افتاده بود!پس از تحقیقات مشخص شدکه طناب رو اشتباهی به کلیپس دخترک بسته بودن!بعععله !! و بدین گونه بود که یک کلیپس جان یک کلیپس(!)رو از مرگ نجات داد . کلیپس های محترم : قدر خودتون و کلیپس هاتونو بدونین


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

wireplaytome هر روز بیا اینجا عمران صنعت کشاورزی زنبورستان و زنبورداري Web Design مطالب ثبت اختراع تلنگر ثانیه ها Marcellb322 love